|
تقه بر روی تصویر کنید اجرش چند برابر میشود |
صبح شنبه ای که از خواب بیدار میشویم و صفایی به سر و صورتمان میدهیم و دوشی گرفته و از حمام به بیرون مشرف شده ، ملاحظه میفرمائیم که منزلبانو هم بیدار شده و بساط صبحانه حاضر است ، الا نان داغ و تخم مرغ که از نواقصات آن است .
میفرمایند : نان داغ و تخم مرغ میخرید؟ این جمله را طوری بیان میکنند که دلمان کباب میشود . لباس گرم پوشیده و عازم میشویم . اول تر از نان ، به دنبال تخم مرغ میرویم . ساعت حدودای هفت و نیم صبح است .
وارد سوپرمارکت دوستمان میشویم . هوا گرگ و میش است . رامین در مغازه س با یکی از شاگرد مغازه شون .
بعد از سلام و احوالپرسی خواسته مان را به عرض آق رامین ( مهندس عمران ) میرسانیم . تخم مرغمان را خریده راهی نانوایی میشویم . نانوایی خلوت است . چند دانه ای لواش میگیریم و سوار ماشین میشویم .
در طول مسیر هی با خودمان کلنجار میرویم : واقعن که ! مهندس عمران و سوپرمارکتی !
پ.ن : ظهری از محل کار که به خانه برمیگشتم به مهندس گفتم میخواهم در باره شما چیزی در وبلاگم بنویسم. پرسیدند چی ؟ گفتم آنرا خودم هم فعلن نمیدانم ! فقط اجازه بده عکست را بگیرم و بگذارم آنجا . خیلی ساده و راحت گفت باشه . ما هم با موبایلمان انداختیمش .