شعر کوتاه !

 


نیستی ، به هنگام هستی



در شهر کوچک ما


یا برق نیست 


 یا اینترنت


 و یا من نیستم

Share |

3 نظرات:

بی بی باران گفت...

پس همدردیم

آونگ خاطره های ما گفت...

سلام صادق جان
اینجا هم همینه
پونزده شونزده ساعتی یه بار برق میره اونهم دو ساعت
از گرما آدم می میره
خودت خوبی؟
خیلی وقت پیش برات ایمیل دادم
جواب ندادی نگران شدم اما خدا رو شکر بعدش دیدم وبلاگت به روزه

شاد و سلامت باشی و خیلی با معرفتی
دوستدارت
مینو

فریبا مزروعی گفت...

سلام
نمیدونستم یه وبلاگ دیگه هم دارید. خیلی وبلاگ خوبیه. بی تعارف میگم. خیلی زیبا و ساده مینویسید. تبریک میگم.در ضمن ماجرای آون آقایی که از آذربایجان هم بود برام جالب بود لطف کن حتما ادامش را بنویس. امیدوارم دختر ایشون هم سریعتر بتونند به مشکلاتشون غلبه کنند. در ضمن از پیشنهادتون ممنون ولی برای بنر بالای وبلاگ نمیدونم باید چه کار کنم اگه میتونید کمکم کنید.
موفق و شاد باشید

ارسال یک نظر