آقای دولت آبادی، لطفن احساسات صادقانه ام را از من نگیرید .



خیلی کوتاه برای دل خودم !


من هیچ دوست ندارم دکتری بنام سروش ، اینگونه با دولت آبادی ام سخن به سخافت گوید . گرچه ، معتقدم ورود دولت آبادی در عرصه سیاست نیز خیانتی خواسته و یا ناخواسته میتواند باشد به ادبیات ایران. چرا که من و یا من ِ نوعی با گل محمد و مارال ِ " کلیدر " دولت آبادی ، حس دیگری داشته است تا هنوز .  مثل جانِ شیفته ئی از رومن رولان فرانسوی. 


 

Share |

4 نظرات:

فریبا مزروعی گفت...

سلام
ممنونم از لطفتون. نظرات شما باعث دلگرمی من د بهبود روند کارم میشه.
موفق وپیروز باشید.
بدرود

عمو اروند گفت...

غلام همت آنم که زیر سقف کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است.

نسرین _ارسباران گفت...

سلام به آنت...
سلام به...آسیه...
سلام بر جان های شیفته که ناپیدایند..دیگر!

پزشک78 گفت...

می دانی...آنقد در گوش ما خواندند که سیاست کثیف است که واقعا دیگر سیاست کثیف شد...سیاستی که مردم آن را کثیف بدانند بالاخره کثیف می شود، چون هیچ کس به آن دست نمی زند، چون همه از سیاست چندششان میشود...آن وقت سیاست میشود یک چیز جدا از زندگی...یک چیز جدا از مردم و اینجاست که سیاست کثیف میشود

ارسال یک نظر