داریم به این نتیجه میرسیم که : مهربان ترین ها از زنان هستند
به نظرمان باید "زن" را چشید و دوست و باورش داشت و حتا لمسش کرد و لی لی به لالاش گذاشت و گاهی هم نگذاشت! موجود لطیف و ظریفی که نگذاشته اند و ایم که از حقوق برحق انسانی اش برخوردار باشد . در هشتپر طوالش با مردی آشنا شده بودم که زنش برنج میکاشت و هم درو میکرد و هم نان میپخت و خمیر میکرد و هم به مرغ و خروس و گاو دون و یونجه میداد و شیر میدوشید و تخم مرغ جمع میکرد و خانه و حیاط را آب و جارو میکرد . میوه از باغشان میچید و با ظرافت خاص خودش در جعبه های پلاستیکی میگذاشت . غذا میپخت ، ظرف و لباس میشست و بچه داری هم میکرد ... و مَرد ! تنها کارش فروش زحمتهای شبانه روزی زنش بود و هی چُپُق چاق میکرد و چایی میخورد و اکثرن نِق هم میزد .... تا خود را به این وادی احساس برسانیم که " زن موجود مقدس، لطیف و نجیبیست " گویا خیلی راه در فرا رو داریم . در اینجا اکثرن کسانی کمکمان میکنند و دل میسوزانند و وقت میگذارند و تلاش میکنند که از طبقه نسوانند . این را من لمس میکنم که آنها مهربان ترین هستند و من اجازه دارم که همچون خواهرانم دوستشان داشته باشم . علاقه مندیم که موافقان و مخالفان انگشت به کیبورد ببرند! بدون تعارف . بی یک کلمه بیش و یا یک کلمه کم! قول میدهیم که به دل نگیریم .
13 نظرات:
حق مطلب را در مورد این زنان عزیز ادا کردید. زنان روستائی پرکارتر و فعال تر از مردان هستند و متاسفانه قدر و قیمتشان را کمتر می دانند.
خوب حرفایی را که شهربانوی گرامی زده است ما هم تایید میکنیم. هرچه فمینستها بیشتر شوند، جهان آرامتر میشود و کودکان در آرامش بیشتری بزرگ میشوند.
سلام
ممنون از توجه شما به نکات قابل توجهی که اغلب مورد بی توجهی قرار می گیرد.
خداوند وجود زن را منبع آرامش، منبع نشاط،سازندگی،مهر و ............قرار داد.کسانی که این را دریافتند از این منبع خدادادی بهر مند شدند و کسانی که ..........
به شما تبریک می گویم که شایسته ی بهره مندی از این سعادت لایزالید.
صادق عزيزم... چه کار خوبی کردی ايميل زدی و خبر دادی... از صميم قلبم، از اون ته ته ته ته قلبم برای تو و خانوادت سلامت و دل خوش آرزو ميکنم... ميگويند يکنفر رفت کنار دادگستری و به ميزرابنويس اونجا گفت که سواد ندارم، شکايتم اين است، خودت هرجور ميدونی اون رو بيار روی کاغذ... ميرزابنويس درددل اون آقا رو گوش داد و بعد يک دادخواست براش نوشت، بعد که اونو برای مشتری بازخوانی کرد، مرد شروع کر زار زار گريه کردن، ميزرا بنويس گفت: اين ماجرای خودته، برای چی داری گريه ميکنی؟ مرد گفت من ميدونستم که بدبختم، ولی نمی دونستم وضعم اينقدر وخيمه.... ماجرای اون زن کشاورز عرق به پشتم نشوند و دلم براش سوخت... بعد که خوب دقت کردم ديدم وضع خودمم همچين تفاوتی نداره با اون... اگه اون تخم مرغ جمع ميکنه، من تو ترافيک اينور اونور ميدوم، اگه اون شير ميدوشه من يه عالمه کارهای بانکی روزمره انجام ميدم.... بقيه کارها هم که مشترکه مثل پختن و شستن و جارو و پارو... آه ه ه... من چقدر بدبخت بودم نميدونستم..... نيکو از لندن
دربالاترين هم لينک شد، بيا اگه ميدونی مطلب خوبيه مثبت بده ... :) اينجا: http://balatarin.com/permlink/2009/8/28/1728807
سلام واقعا این آخر مطلب را از زبان یک مرد شیندنش برای من که یکی از نسوانم بسی خوشانید بهترازاین نمیشه حق مطلب را کسی نمیتونه ادعا کنه باید دید ایا اقایون بعداز این مطلب با شما چطور برخورد خواهند کرد این وبلاگ هم از طرف من تقدیم به همسر گرامیتان برای یک عمر کار بدون توقع با ارزوی بهترینها برای شما وخانواده گرامیتان
با سلام
مطلب خوبی است ولی باید در نظر داشت که محیط نیز در خوب بودن زنان بسیار موثر است و حتی زنان دلسوز روستایی نیز وقتی به شهرهای بزرگ نقل مکان می کنند تغییرات منفی زیادی در رفتارشان بروز میکند.
اگر خوب بودی زن و خوی زن
زنان را مزن نام بودی نه زن
البته از شوخی گذشته قسمتی از حرفات و قبول دارم چون
زن خوب و فرمانبر پارسا کند همسر خویش را پادشاه
و پشت هر مرد موفق یک زن خوب هست و از دامن زن مرد به معراج میرود
اما دلیل یه همچین پاچه خاری چی میتونه باشه من نمیدونم فکر کنم منزل بانویتان هم از تعجب همینجوری هاج و واج مانده باشد. پدر من هم که دست ززز ها را از پشت بسته فکش افتاده و کفش بریده و تو را سپاس میگوید من هم و اقای رمضانیان و ناصری هم تو را سپاس میگویند ای هلو ای البالو ... راستی گفتم هلو اقای احمدی نژاد یموقع نیاد بجای وزیر بهداشت اشتباهی تورا بخورد خلاصه مواضب خودت باش دست رو بد مقوله ای گذاشتی البته من با گفته هات موافقم شدید چون منم پسر آن پدرم
به این میگن یه پست خوب
بسیار مشعوف شدیم که کسانی بر وجودند تا بخشی از حق را بر جامعه نسوان برگرداند. چه حق این گروه بزرگتر از آنست که تاکنون بوده است. اگر چه به سالهای نا اهلی و نا حقی زمان نیاز است که به جای اول باز گردد. پس ممارست میخواهد و پوست چرمی.
دبیر انجمن زی زی های مقیم مرکز
آقا من این حرف رو دارم چند ساله که میزنم ولی واکنش هاش متفاوته یکی میگه هیزی یکی میگه پاچه خواری یکی میگه ستاد تبلیغاتیته یکی میگه ... خلاصه امروز خوشحالم که یکی رو دیدم که عین من فکر کنه م بفهمه چقدر زنان موجودات زیبا و دوست داشتنی هستند که از همراه و همگام بودن با اونا ( البته با حفظ رعایت حقوقشان از جمله رعایت ادب ) لذت میبری و میتونن یکی از دوستان خیلی خوبت هم باشن،
آقا
چوخ بلا تشريفوز وار، منده سوزون اوستون آچميرام قارداش(:
زن خوب و فرمانبر پارسا کند همسر خویش را پادشاه(!)
عجب!
نمیدونم چند صد میلیون از این ابیات و اشعار و شعارها داریم
متاسفانه جامعهء ما درک درستی از "زن" نداره
و متاسفانه باید بگم دین ما هم جایگاه مناسبی برای زن انتخاب نکرده و خیلی جاها وقتی حرف میزنی با دین همچین میکوبن تو دهنت که نمیتونی از جات پاشی!
اینم رسم روزگاره دیگه! تو گرمای 45 درجهء اهواز یا بعضی وقتها همین تهران خودمون بنده و شمای "مرد"(مرد رو با ابهت بخونید یوقت از ارزشهامون کم نشه) با لباس نازک و آستین کوتاه تو خیابون راه میریم کسیم نیست بگه خرت به چند من! ولی یه زن "باید" روسری و مانتو سر و تن کنه! تازه بجرم کوتاه بودن مانتوش میگیرن ازش تعهد میگیرین و بعضی وقتها هم یهو دیدی خودکشی کردنت!
افکار پوچ و پوسیده تو این مملکت حتی تو خانواده های روشن فکر هم وجود داره! آقای خونه میگه چون من بیرون کار میکنم پس شام و ناهار گرم حق مسلممه! نمیگه من که بیرون کار میکنم دستم تو جیب خودمه یه شب دست زنمو بگیرم ببرمش بیرون! آقا اصلا یک روز آشپزی تعطیل! چه اشکال داره!؟
ضمنا با نظر دوستمون "علم الهدی" هم شدیدا مخالفم... زنی که تو روستا زندگی میکنه از حق طبیعی خودش بی خبره بخاطر همین از نظر "مردها" (بازم با ابهت بخونین) زن شهری سرکشه و زن روستایی زن فرمان بر که میتونه مردو به پادشاهی برسونه!
بخوام بیشتر از بدبختی های یک زن تو این مملکت گل و بلبل بگم باید یک کتاب چند فصله بنویسم که متاسفانه بدون برو برگرد اجازهء نشر نمیگیره پس همینجا مطلبو تموم میکنم!
از تمام "مرد" ها هم معذرت میخوام که بلند بلند اشکالاتشون رو تو جمع مختلط یاد آروی کردم
به سیبیلاتون قسم زنم آدمه یکم بهش میدون بدید بد نمیبینید
ارسال یک نظر