اول زن تکیده و پیرش وارد اتوبوس شد و بعد عصای خرمایی اش و خودش که پیر مینمود . وقتی دید همه صندلی ها پر است . با صدای لرزان اما بلندش گفت: توی این اتوبوس٬ عرق خوری پیدا میشود تا این ناموسمون رو بهش بسپاریم .
مردی با موهای سرتاسر سپید٬ از ته اتوبوس بلند میشود
8 نظرات:
به به درود برصادق خان مینی مال نویس! این یکی که خیلی قشنگ ودلنشین بود.
درضمن شکسته نفسی می فرمائید قربان عکس های شما که حرف نداره.
دوربین من هم حرفه ای نیست از همین سیصد وپنجاه دلاریهاست! پولدار بشم یک نیکون دی 300 با یک لنز زوم 18-200 ویک لنز ماکرو می خرم انشالا. صادق جان آوازه خوان مهمه نه آواز! چشم آدم باید خوب ببینه برادر
از نگاه شما به عکس های من هم ممنون شرمنده فرمودید.
در بلاگ نیوز لینک شد.
بازم همون عرق خور...
مي شناخته خوب...
راستي مي شه از اون يارو بپرسي منظور از عرق خور فقط عرق سگيه يا ويسكي و وودكا هم قبوله...
با جواب دادن به اين سوال ملتي را از نگراني در بياوريد..
زجركم عندااله!
بازم همون عرق خور...
مي شناخته خوب...
راستي مي شه از اون يارو بپرسي منظور از عرق خور فقط عرق سگيه يا ويسكي و وودكا هم قبوله...
با جواب دادن به اين سوال ملتي را از نگراني در بياوريد..
زجركم عندااله!
معلومه دوستش داشته وگر نه براي خلاصي به نماز خوانش ميسپرد
سلام
خوبي؟
وبلاگ بسيار زيبايي داري
با تبادل لينک موافقي؟
اگر موافقي منو با اين نام لينک کن:اس ام اس×جک×عکس×مطالب متنوع ديگر
خبرم کن
موفق باشي
باي
مختصر و عالی . مثل همیشه
مثل همیشه
ارسال یک نظر