خیلی وقت بود که به رنگ کت و شلوار پدرم عادت کرده بودم . وقتی عوضش کرد . دیگر اون بابای سابق نبود . پدرم در محیط کت و شلوار تازه اش دارد زندگی میکند . و من هم در توهم باورانه و یا ناباورانه به دنبال بابایم میگردم.
خیلی وقت بود که به رنگ کت و شلوار پدرم عادت کرده بودم . وقتی عوضش کرد . دیگر اون بابای سابق نبود . پدرم در محیط کت و شلوار تازه اش دارد زندگی میکند . و من هم در توهم باورانه و یا ناباورانه به دنبال بابایم میگردم.
قدرت گرفته توسط سیستم بلاگر |تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط دلوکس تمپلیت | طراحی شده توسط وی پی کرانچی | بهینه شده برای زبان فارسی بوسیله مجتبیـ ستودهـ
2 نظرات:
گاهی وقتها از نردبان بالا میروی تا دستهای خدا را بگیری غافل از اینکه خدا همون پایین ایستاده و محکم نردبان تو را گرفته که تو نیفتی.
روح پدرتون شاد.
سلام هم اهری عزیز
و تو همان عشقی هستی که نسبت به پدرت داری.
ارسال یک نظر